مهدیه زهرا جانمهدیه زهرا جان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره
فاطمه حسنا جانفاطمه حسنا جان، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره
ریحانه نورا جانریحانه نورا جان، تا این لحظه: 5 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

فرشته کوچولوهای آسمونی لحظات ناب زندگی عشقای مامان و بابا

تولد مامانی

مامانی خوشگلم امروز تولد من بود.تو هم یه لباس بامزه پوشیدی و رفتیم خونه مامان فاطمه اینا. همه بهم هدیه خوشگل دادن،بابا اینا اتو مو،خاله ساعت،بابایی کفش و دو تا گوشواره، واز همه مهمتر تو که یه چراغ خواب خیییییییییییییییییییییلی خوشگل بهم دادی ویه کارت تبریک که توش نوشته بودی مامانی خودم بزرگ میشم برات تولد میگیرم و کادو میخرم.دوست دارم. (البته دست بابایی درد نکنه) البته مامانی یه هدیه خودت بهم دادی،اونم این بود که شب تولدم برای اولین بار وقتی باهات حرف میزدم از ذوق جیغ میکشیدی(جیغ ذوق کردن) بعد با صدای بلند قه قهه میزدی.!!! و اینکه با همون صدای بلند قشنگ حرف میزنی هم با ما همه با عروسکات!!!!  اینم مهدیه زهرا تو تولد مامانی &...
17 خرداد 1390

مهدیه زهرا ی خود شیفته

  راستی مامانی خوشگلم شما خیلی خود شیفته تشریف دارید چون وقتی میبرمت جلوی آینه،در حال گریه هم باشی اول میگی ا(تبارک الله الاحسن الخالقین) بعد ذوق میکنی و میخندی و با خودت حرف میزنی و حال میکنی.  البته همه شیفته فرشته کوچولوی من هستن. یک بار هم که داشتی گریه میکردی پرتت کردم هوا ذوق کردی وغش کردی از خنده. خودتو  شل میکردی که یعنی دوباره منو بنداز بالا!!!! بعدش زیر گلوتو خوردم و باز تو از ته دل میخندیدی و سرتو بالا نگه داشته بودی که یعنی یالا بازم بخور حال کنیم. یه حرکت جیگر دیگه اینه که وقتی شیشه بهت میدم با دستای کوچولو و نازت هر دو طرف شیشه رو سفت میگیری و میخوری. کاش میشد از همه ی این لحظات فیلم گ...
12 خرداد 1390

مهدیه زهرای ددری

مهدیه زهرا خانوم شما از بدو تولد تو ددر تشریف دارید،مسافرتو پیک نیک و ماشین سواری و... ضمنا عاشق ددر هستید،چه فضای باز باشه ،چه ماشین،چه پاساژ... جمعه رفتیم بالای ارتفاعات و شما کلی حال کردی و خوابیدی و تو بغل باباها کلی عکس انداختی.       دوشنبه هم خاله زینب ما و مامان فاطمه رو برد دیزین و کلی خوش گذشت و جای باباها حسابی خالی بود. ماجای باباها رو خالی میکردیم در حالی که اونا چون ما جوابگوی گوشی هامون نبودیم خییییییییییییییییلی نگران شده بودن، من زنگ زدم و خیالشون راحت شد. تو تو کریرت خواب بودی و ما هم لب رودخونه نشستیم. یکدفعه شاهزاده خانوم بیدار شد،سرتو بلند کردی و داشتی بلند میشدی(خیل...
9 خرداد 1390

ولادت حضرت زهرا(س) و روز مادر

مهدیه زهرا جان بالاخره روز مادر شد،من اولین ساله که مادر شدم و خیلی خوشحالم،همیشه از خدا میخوام حسرت مادر شدن رو به دل هیچ فرشته مهربونی نذاره. همه بهم تبریک دوبله میگفتن،بابایی برام الذکر خرید و باباغفور پول داد و تو هم برام یه کیف خوشگل خریدی با یه دفترچه خاطرات که خاطراتتو توش بنویسم. شیطونی دیگه!!!   من و بابایی هم برات یه دست کامل لباس i love mammy و یه متر عروسکی خریدیم. میدونی چرا برات هدیه خریدیم؟ چون اسم خوشگل تو مهدیه زهراست،هم مهدیه هم زهرا لقب های حضرت زهران،پس باید به تو هم هدیه داد عزیز نازنینم. انشاالله مبارکت باشه.    راستی مامانی تازگیها همیشه یه نگین خوشگل پایین لبت آویزونه پستونک ...
3 خرداد 1390
1